<no title>

ساخت وبلاگ
شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست؟

استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر

خوشه ترين شاخه را بياوراما در هنگام

عبور از گندم زار، به ياد داشته باش كه

نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي

طولاني برگشت.استاد پرسيد:چه آوردي؟ و

شاگرد با حسرت جواب داد:هيچ! هر چه جلو

ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به

اميد پيدا كردن پرپشت ترين، تا انتهاي

گندم زار رفتم .

استاد گفت: عشق يعني همين

شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست؟

استاد به سخن آمد كه:به جنگل برو و

بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته

باش كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي

شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي

برگشت. استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و

او در جواب گفت:به جنگل رفتم و اولين درخت

بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم

كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالي

برگردم .

استاد باز گفت:ازدواج هم يعني همين

کلا عشقی...
ما را در سایت کلا عشقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : منصور7اسمون عاشق eashgh بازدید : 191 تاريخ : دوشنبه 11 شهريور 1392 ساعت: 1:42